در گذر روزهای من

ساخت وبلاگ
بعدِ تو از دو جهان طرد شدمبا خودم، با همگان سرد شدم بعدِ تو گریه به جانم افتادخنده از روی لبانم افتاد بعدِ تو آینه بلعید مرابی تو یک ثانیه نشنید مرا قلعه ی خاطره ها ویران شدو زمین قسمتی از زندان شد در در گذر روزهای من...
ما را در سایت در گذر روزهای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hn71o بازدید : 161 تاريخ : پنجشنبه 22 اسفند 1398 ساعت: 18:58

لالایی مادر برادرزادمو به خواب میبرد و مرا  به گریه

 

در گذر روزهای من...
ما را در سایت در گذر روزهای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hn71o بازدید : 121 تاريخ : پنجشنبه 22 اسفند 1398 ساعت: 18:58

چرا غم ها نمی دانند که من غمگین ترین غمگین این شهرم 

بیا ای دوست دمی با من باش که من تنها ترین تنهای این شهرم

در گذر روزهای من...
ما را در سایت در گذر روزهای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hn71o بازدید : 132 تاريخ : پنجشنبه 22 اسفند 1398 ساعت: 18:58

هر چی  تو ذهنم بود واسه نوشتن پرید 

اما دوستان سن الله آدرس بذارید تا در ارتباط باشیم 

اما نه خنده های تو منو دیوانه کرد 

در گذر روزهای من...
ما را در سایت در گذر روزهای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hn71o بازدید : 142 تاريخ : پنجشنبه 22 اسفند 1398 ساعت: 18:58

خنده بر هر دردی دعواست

آخه این چه تبلیغی هست واقعا 

بپاشید.....پاک کنید

با شیشه شور ....

حالا شده معمای ما 

این رفیق ما هی میاد روی اون شیشه شور می خونه بپاشید ..پاک کنید هی میخواد من یه چیزی بگم که من میگم نه میپاشه ..پاک نمی کنه 

 

در گذر روزهای من...
ما را در سایت در گذر روزهای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hn71o بازدید : 134 تاريخ : پنجشنبه 22 اسفند 1398 ساعت: 18:58

بالداره

یه مشتری  هم داریم (مونث)

مثل پسر ها رفتار میکنه

مثل پسرها مو هاش میزنه

مثل پسر ها لباس می پوشه

یه جوری هم به من نگاه میکنه من خودم میترسم 

امروز آمده بود فروشگاه نوار بهداشتی میخواست 

دستش نمی رسید بهش دادم میگه بزرگه میگم بله خانوم لارج هست بالدار

والا یکی نیست بگه ....

 

در گذر روزهای من...
ما را در سایت در گذر روزهای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hn71o بازدید : 118 تاريخ : پنجشنبه 22 اسفند 1398 ساعت: 18:58

مادر که خواهر را به صبر و شکیبایی می خواند 

خواهری که همچنان پرستاری میکند از مادر شوهر

پدری که دعا میکند قبل از دست و پا افتادن از دنیا برود

گهی پشت  زین و گهی زین به پشت

در گذر روزهای من...
ما را در سایت در گذر روزهای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hn71o بازدید : 129 تاريخ : پنجشنبه 22 اسفند 1398 ساعت: 18:58

 کجایند آن روزها

یاد آن روزهای که بی ملاحظه میرفتم سر کار 

انگار که صبح اعزام میشم به خط مقدم 

شب که بر میگردم احساس میکنم باید قرنطینه شوم 

هر چند از خود ترسی ندارم و نگران پدر و مادر پیرمم 

ابتلای من یعنی ابتلای آن ها 

و .....

در گذر روزهای من...
ما را در سایت در گذر روزهای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hn71o بازدید : 135 تاريخ : پنجشنبه 22 اسفند 1398 ساعت: 18:58

<strong>دستگاه</strong> هاتو نو

امروز که همسر کارفرما آمده بود فروشگاه داشتن با هم حرف میزدن تو این شرایط من صحنه رو ترک میکنم که نباشم و راحت باشن 

با هم داشتن روی میز رو ضد عفونی میکردن 

تو همین حال یه مشتری آمد و چون آشنا بود گفت آزفنداک برام چای بیار

تا من رسیدم مشتری گفت میز رو ول کنین دستگاه ها تونو ضد عفونی کنین

داشتم روده بر میشدم 

خوشحال شدم به خاطر بودن ماسک تو ذهنم 

سریع صحنه رو ترک کردم خانومه خودش داشت لبش رو گاز میگرفت

در گذر روزهای من...
ما را در سایت در گذر روزهای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hn71o بازدید : 138 تاريخ : پنجشنبه 22 اسفند 1398 ساعت: 18:58